۱۳
مرداد ۹۸
+پنجشنبه هفته پیش قلمچی یه همایش برگزار کرد که درمورد انتخاب رشته و این چیزا بود...حرفاشون خوب بود...شاید در اینده به دردم بخوره..از سری حواشی این همایش این بود:
1-جناب دانشجوی دکترای مکانیک دانشگاه تهران همه رشته هارو گرایشی از مکانیک میدونست و معتقد بود مهندسی شیمی همون مهندسی مکانیکه فقط 20 واحد فرق داره!جوری صحبت کرد که همکار خودش که مهندس شیمیه اذعان داشت اقای دکتر همه رشته هارو انشعابی از رشته خودشون میدونن و برای انتخاب رشته نباید پیش چنین ادمایی رفت چون باعث ایجاد نفرت از سایر رشته ها میشن!
2-وقتی میخوای انتخاب رشته کنی..لیستو نسپار دست کافی نت محل!...میگفت..یکی پزشکی شهرمون قبول شده بود...یه ماه بود که نمیومد..بعد که اومد ازش پرسیدیم چرا نمی اومدی؟جواب داد ما خانوادگی فیزیوتراپیستیم و یه کلینیک داریم.همه خانواده منتظر بودن منم بهشون ملحق شم...رتبه ها که اومد..من اول فیزیوتراپی ها رو زدم بعد پزشکی ها...به رفیقم که کافی نت داشت لیستمو دادمو خودمون رفتیم سفر شاد و خندان!...نتایج که اومد پزشکی قبول شده بودم..تعجب کردم..رفتیم سازمان سنجش با هزار خواهش و تمنا انتخاب رشتمو نشون دادند گفتند شما اول پزشکیا رو زدی!!زنگ زدم به رفیقم...گفت اره تو خنگ چرا فیزیوتراپی رو اول زده بودی؟من واست درست کردم:\
+شما چقدر به مشاورای قلمچی و کلا مشاوره های بیرون برای انتخاب رشته اعتماد دارین؟
+اقا رشته های علوم پایه چیه؟دوستان بیانی که دارن پزشکی و دندون میخونن انقدر از دست این درس نالیدن..من گرخیدم برم یکی از رشته هاش!
+جمعه با خانواده داییم و دو سه تا از همکاراش رفتیم سد...روستای پدری من تو دل کویره...من کف کرده بودم که همچین جایی هم داره...پر اب و پراز کوه های قشنگ!در همون اثنا متوجه شدیم یکی از پسرا که 15 سالشه خواهان دوستی با یکی از دخترا که 13 سالشه!ما نگاه:0
+پسردایی من 22 سالشه از پارسال عاشق یه دختر 15 ساله شده..امسال به داییم اینا گیرداده برن خواستگاری!حالا نه کار داره نه خونه نه پول!از مامانش پول میگیره واسه دختره کادو میگیره!همبازی بچگیمه!تا قبل سربازی ادم بود..بعد سربازی فوق العاده بی ادب و شرور و مزخرف شده!ما که مردی ندیدم!!!چه فکری میکنن تو این سن ازدواج میکنن!
+امروز رفته بودم کتابخونه...تو راه برگشت یه چند تا بچه نشسته بودن و حرف میزدن:
یکی:اون آیپله!
اونیکی:نه ای پله!
یکی:نه من خودم دیدم.. نوشته بود آیپل!همونی که سیب گاز زدس!
و من در حالیکه دور میشدم داد زدم:اون appleهست!
نباتِ خدا
